161
من میان تمامی لحظهها
به هوای زنبودن
لبخند زدم به دستان ِ هر جاییات
و تو لبخند زدی
به برجستگی ِ تمامی ِ سینههایی که
از برای آنی
نه شاید تو را بس!
اشتباه نه از من
که گویی
باکرگی ِ دستانام
سجده برد بر عشق؛
و اشتباه نه از تو
که گویی
شهوت را به هوای عشق
بر روحات دمیدهاند!
من از میان ِ تمامی ِ مکثهایت
انزجار ِ انسانی را نظاره کردم
که محبوس ایستاده است
میان ِ خود ِ بی مناش!
هیچ آینهای قسم یاد نمیکند بر سادگی ِ نگاهات
و هیچ دریایی تیرگی نمیشوید
از سکوتات!
و من هنوز
لبخند میزنم به دستان ِ هر جاییات
نه به هوای زن بودن
که به هوای حقارت ِ رؤیاهایت!
پن1: دستشان درد نکند با این تعطیلاتِ اجباری!!
پن2: گوشهایمان دراز است که ما را همان که هستند میپندارند!؟
+ نوشته شده در پانزدهم تیر ۱۳۸۸ ساعت توسط نازنین محمودی
|